«تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای، هزاری! تو چراغ خود برافروز»
✍? در این روزگار که خشم و خشونت، انسانها را مقابل هم قرار داده و گاه در بیشتر جاها بین آدمها رنگ عشق و محبت به تیرگی گراییده، ضروریست به اشعار و نوشتار بزرگان رجوع کنیم و سخنان نابشان را به گوش جان بنوشیم و بشنویم.
ازجمله حضرت مولانا شاعر و عارف نامدار ….
بیتردید واقفید یکی از مضامین محوری در اندیشهی مولانا صلح و آشتی است. در نگاه عرفانی او رسیدن به وحدت وجود یا فناء فیالله با کنار گذاشتن اختلافات و جنگ و ستیزها میسر میشود… .
اما بعد…
به قول بیهقی باید از لونی دیگر دید.
رفیق! هیچگاه بهانه نیاور که همه سر مخالفت و تضاد دارند و در این کارزار و بازار دنیا هرکسی سعی میکنه پیروز بشه و بر دیگری غلبه کنه.
و هرگز نگو که صلح و آشتی من به تنهایی هیچ فایدهای نداره، درحالیکه این رو باید بدونی که تو یک چراع نیستی و تأثیری که داری به اندازهی هزار چراغ روشن هدایته.
مولانا با تأکید میگه: تو چراغ خودت رو روشن کن؛ زیرا یک چراغ روشن، بسیار بهتر از هزار چراغ خاموشه و یک قامت بلند، بهتر از هزار قامت کوتاه و خمیده .
ای عزیز! خشم، کینه، نفرت و دعوا از درون هر آدمیزادی ریشه میگیره. اگر انسان در خودش و با خودش در صلح باشه با دیگران هم در صلح است و دوستی… و هرگز نمیجنگه.
آنگاه براحتی از اذیتها و رفتارهای رنگارنگ دیگران عبور میکنه و به دل نمیگیره.
اینکه ما در گوشه و کنار دنیا شاهد درگیری، جنگ و اقسام خشونت هستیم، نشانهی اینه که درون فرد فرد انسانها صلح و آشتی نیست.
اگر لحظاتی به گفتار، کردار و تصورات روزمره خودمون دقت کنیم، میبینیم درون ما آرام و رام نیست و پر از ناراحتیه و پیامد اون جنگی که با خودمون داریم به دنیای بیرون هم زبانه میکشه. به قول معروف: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
بنابراین، نباید علت و معلول را جابجا کرد. وقتی درونمون آکنده از افسردگی، خشم و ناراحتی باشه نمیتونیم با دیگران دوستانه و صادقانه رفتار کنیم و در بهترین حالت هم دیگران را نادیده میگیریم.
برای اینکه در دنیا صلح ایجاد بشه، باید آدمها ابتدا با خودشون در صلح باشند.
لذا ما باید راهش رو پیدا کنیم.
باید یاد بگیریم.
باید تمرین کنیم.
راه درمان این بیماری اجتماعی، فردیه رفیق؛ چه از راه روانشناسی و چه از راه عرفان و معنوی.
عزیز من!
مولانا ضمن به رسمیت شناختن زندگی اجتماعیِ انسان و تحتتأثیر جبر محیط اجتماع بودنِ انسان، تأکید داره که این اجتماعی بودن هیچ خدشهای به فردیت انسان وارد نمیکنه و هر کسی مسئول اندیشه، رفتار و گفتار خودشه.
«من مسئول زندگی خودم هستم…»
برداشت منم اینه که تو منحصر به فرد هستی و جزئی از آن “هزار“ها نیستی.
پس رفیق! تو کار درست خودت رو انجام بده. چراکه در این جهان، تقریباً همه شیفتهی باورهای خودشون هستن و با احساساتی شدن، در کشمکش و جنگ با دیگرانن…
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو یکی نهای، هزاری! تو چراغ خود برافروز
این شعر به ما یادآوری میکنه، کوچکترین اقدامات ما هم به نوبهی خود تاثیر دارن. به عبارت سادهتر، هر تصمیم به ظاهر ساده و کم اثری که هر روزه میگیریم، میتونه تأثیر بزرگی بر زندگی و آیندهی ما و اطرافیانمون داشته باشه.
همانطوریکه در طول تاریخ تصمیمات کوچکی که انسانها در یک لحظه گرفتن و بسیار کوچک و ناچیز به نظر میرسیده، اما باعث وقوع اتفاقات بزرگی شده که مسیر جهان را تغییر داده.
پس عزیزم بهجای قضاوت کردن و پرداختن به دیگران و این و آن، در لحظه باش.
در لحظه زندگی کن و قدر هر لحظه لحظهی عمرت رو بدون.
با درون خودت در صلح و آشتی باش و عشق بورز و عشق رو از اعماق درون به دنیای برون جاری و ساری ساز.
“سعادت من سیادت توست”