صبح جادویی

قسمت اول

           برداشت از  کتاب صبح جادویی:

 

6 عادتی که انجام‌شان قبل از ساعت 8 صبح زندگیتان را متحول خواهد کرد.

زندگی خوب و آرام هال الرود، در کنار خانواده و دوستان و موفقیت در عرصه‌ی کار، به عنوان یکی از بهترین ویزیتورهای شرکت بازاریابی، زمانی که در بیست سالگی در نقطه‌ی اوج زندگی خود بود، با یک حادثه به هم می‌ریزد.

پس از تصادف وحشتناک در جاده و منهدم شدن بخش وسیعی از جسم، شش روز به کما می‌رود و با شنیدن این جمله دوباره به زندگی برمی‌گردد که دیگر نمی‌تواند راه برود.

بعد از ترخیص از بیمارستان و شروع به درمان جسم از کار افتاده، گه گاهی با خود می‌اندیشید که چرا این اتفاق باید برای من بیفتد، اما با وجود این افکار هال مسئولیت بازگشت زندگی به شرایط مطلوب گذشته را پذیرفته بود.

 

به جای شکایت از شرایط، اوضاع را به همان صورت که بود پذیرفت. به جای ای کاش گفتن‌ها و آرزوی زندگی متفاوت، به داشته‌هایش تمرکز کرد. در نهایت چون نمی‌توانست گذشته را تغییر دهد به پیشروی و جلو رفتن تمرکز کرد.

 

نکته:

او زندگی خود را وقف به کارگیری استعدادهای بالقوه‌ و دستیابی به رؤیاهایش کرد. بنابراین توانست کشف کند که چگونه می‌تواند دیگران را نیز توانمند سازد.

رفیق! “فإن مع العسر یسرا” گاه حادثه معجزه میکنه، مهم نوع نگاه من و توست. تنها در آن صورت است که ناگهان از دل ویرانه‌ای شقایقی زیبا می‌روید.


سه اصل مهم

در هر حادثه‌ای باید سه اصل را به خاطر داشت تا از بدترین شرایط بهترین موقعیت را ساخت و بازگشتی فاتحانه داشت:

  1. قدردان داشته‌ها بود.
  2. پذیرای بی‌قید و شرط نداشته‌ها بود.
  3. برای خلق خواسته‌ها و تحقق رؤیاها مسئولیت‌پذیر بود.

هال نیز با رعایت این سه مورد توانست آن تصادف ویرانگر را به یکی از بهترین اتفاق‌های زندگی خود تبدیل کند و بازگشتی فاتحانه داشته باشد.

 

هر اتفاقی به دلیلی رخ می‌دهد. اما وظیفه‌ی ماست که توانمندسازترین دلایل را برای چالش‌ها، رویدادها و پیشامدهای زندگی انتخاب کنیم.

 

هال الرود به این فکر افتاد اتفاقات زندگی خود را با نوجوانان و جوانان در دبیرستان و دانشگاه به اشتراک بگذارد. دوستی هم در این بین به او پیشنهاد نوشتن کتابش را داد. اما او هرچه بیشتر سعی می‌کرد، کمتر می‌توانست موفق شود. چون نوشتن انشاء در گذشته برایش یک چالش بود.


 عزیزان مواجه با چالش نوشتار! با آموزش، تمرین و ممارست مهارت نوشتن را در وجود خود نهادینه کنید.

مراجعه به بخش ” از خامه تا نامه


 

نویسنده‌ی کتاب صبح جادویی در کنار تلاش برای موفقیت در اموراتش و کسب بالاترین رقم فروش در شرکت، هنگامی که دید دو فروشنده‌ی برتر، بزرگترین جایزه‌ی شرکت را دریافت کردند، تصور می‌کرد هرگز از نهایت استعدادش استفاده نکرده و هرگز کاملاً  آن طور که باید متعهد نبوده است. لذا این هدف را برای خود در نظر گرفت که حداقل برای یک سال متعهد باشد و سال بعد بهترین رکورد فروش سال را بگیرد.

متعهد و مصصم تصمیم گرفت. 365 روز بی‌وقفه کار کرد و نوشت. تا اینکه هم کتابش به سرانجام رسید، هم رکورد بالاترین فروش سال شرکت را به خود اختصاص داد.

 

رفیق! درک این مسئله که تو می‌تونی بهتر از این باشی،

                                                    آغاز تحول زندگی و حرکت جهشی توست به سوی سعادت و سیادت.

 

هال‌الرود باور داشت که وقتی متعهد باشد، هر چیزی ممکن است. لذا سال 2006 با تلاش بسیار هم بالاترین رکورد فروش سال را به دست آورد، هم کتابش در فهرست کتاب‌های پرفروش سایت آمازون در رتبه‌ی هفتم قرار گرفت، اما متوجه شد ناشر کتاب با 100% حق امتیاز کتاب پرفروشش فرار کرد. او برخلاف دیگران ناراحت نشد. چون به این باور معتقد بود:

هیچ دلیلی ندارد برای جنبه‌هایی از زندگیمان که نمی‌توانیم تغییرشان دهیم، وقتی صرف کنیم و یا اینکه برایشان ناراحت باشیم. لذا با تمرکز بر چالش‌ها و استفاده از آنها برای بهبود زندگی دیگران می‌توان هر بدبختی را به یک مزیت و سود تبدیل نمود.

 

رفیق! یادمون باشه از تهدیدات باید فرصت ساخت.

هال در سال 2006 مربی و مشاور مالی یک مدیر مالی میانسالی شد و اولین تجربه‌ی مربی‌گری را با موفقیت اولین شاگرد خود تجربه نمود. پس از آن با دعوت از طرف انجمن دختران و پسران آمریکا برای سخنرانی در کنفرانس ملی دعوت شد و اولین درآمد را از طریق سخنرانی کسب کرد.

سال 2007 به علت بحران و سقوط اقتصاد آمریکا زندگی‌ او مجدداً متلاشی شد. درآمدش نصف و بدهکار شد به حدی که نتوانست حتی اجاره‌ی منزل خود را بپردازد. درهم شکسته و پریشان در جستجوی جوابی برای مشکلات مغلوب نشدنی بود. کتاب‌های موفقیت را خواند، در سمینارهای مختلف شرکت کرد، حتی مربی شخصی گرفت؛ اما فایده‌ای نداشت.

سال 2008 از شرایط زندگی خود که هنرمندانه آن را از دوستش پنهان کرده بود، صحبت کرد. دوستش گفت: “ورزش می‌کنی؟ گفت: نه، به ندرت می‌تونم صبح‌ها زود از خواب بیدار بشم. دوستش گفت: شروع کن به پیاده‌روی، پیاده‌روی کمک می‌کنه، احساس بهتری داشته باشی و بهتر فکر کنی”.

هال از پیاده‌روی نفرت داشت. بسیار ناامید و سرخورده بود ولی پیاده‌روی را شروع کرد. ادراکی که در اولین پیاده‌روی داشت به یک نقطه‌ی عطف در زندگی‌اش تبدیل شد و آن صبح را صبح جادویی نامید.

پاییز آن سال در حوزه‌ی پیشرفت شخصی با تمرینات مختلف و تحقیقات متفاوت به الگوها و نتایج خوبی رسید و با دیگران به اشتراک گذاشت.

سال 2009 بهترین سال زندگی هال بود. با همسر رؤیاهایش ازدواج کرد. دخترش متولد شد. کسب و کار مربی‌گری او پیشرفت کرد. مسئولیت او دوباره آغاز شده بود. شروع به نوشتن کرد. اگرچه نویسنده‌ی خوبی نبود ولی متعهد بود. او معتقد بود:

همیشه یک راه وجود دارد، وقتی که شما متعهد باشید.

 

هر چیزی را که یک شخص دیگر بر آن غلبه کرده یا به آن دست یافته، نشان‌دهنده‌ی این است که شما هم می‌توانی بر آن غلبه کنی یا به آن دست یابی. بدون توجه به گذشته یا شرایط فعلی… .

 

دوست خوب و همراه من!

تفاوت انسان مسئولیت‌پذیر با انسان عیب‌جو در این است که عیب‌جو دنبال مقصر است، اما فرد مسئولیت‌پذیر متعهدانه و مصمم به دنبال بهبود شرایط می‌باشد.

در هر حادثه‌ و رویدادی مهم نیست چه کسی مقصر است. باید گذشته را در گذشته رها کرد. مهم این است که از همین امروز زندگی را دقیقاً در مسیری قرار دهی که می‌خواهی آن‌گونه باشد.

حال نوبت شماست:

شما به این لحظه رسیدید تا چیزهای ضروری را یاد بگیرید و به شخصی تبدیل شوید که با آن می‌توانید زندگی مورد نظرتان را خلق کنید.

زمان حال فرصتی است تا یاد بگیریم، رشد کنیم و از چیزی که قبلاً بوده‌ایم، بهتر شویم.

شما نویسنده‌ی داستان زندگی خودتان هستید. هر داستانی یک قهرمان دارد.

                                                              رفیق! صفحه‌ی بعدی زندگی خودت را زیبا بنویس.

“سعادت من سیادت توست”

تصویر نیکی درزیان

نیکی درزیان

اینجانب نیکی درزیان کسی که همواره می‌اندیشد به بهبود فردی خود و دیگران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up